گمان نمیکنم تا به حال کسی ادعایی در خصوص جامعهشناس بودن کارل مارکس (1883 ـ 1818) کرده باشد؛ اما یقین دارم خیلیها متفقالقول بر این باورند که اندیشههای مارکس، چه به طور مستقیم و چه غیر مستقیم، زمینهی مساعدی برای ساخت بسیاری از نظریات جامعهشناسی بوده است. به همان صورت که زمینهساز بسیاری از بحثهای فلسفی مدرن، و یا پُستمدرن نیز بوده است (که امیدوارم به وقتش آنها را هم به زبان ساده دنبال کنیم)؛ در همینجا لازم است این مطلب توضیح داده شود که قصد ما در اینجا تبیین نظریات مارکس نیست بلکه استفاده از نظریات وی برای تبیین مفاهیمی است که در جامعهشناسی جایگاه مهمی دارند. بین این دو تفاوت زیادی است. هم به این علت که بحث درباره نظرات او بسیار گسترده است و در این مختصر نمیگنجد، و هم به این دلیل که مستلزم دانشی است که بنده به هیچ وجه ادعایی نسبت به آن ندارم. ضمن آنکه برای باز کردن بحث به زبان ساده ناگزیریم از اصطلاحاتی در این متن استفاده کنیم که مارکس آنها را به کار نگرفته است و از آنجا که قرار نیست تبیین کنندهی نظریات مارکس باشیم و فقط میخواهیم مفاهیمی را بگشاییم که به یاری نظریات او صورت میگیرد، استفاده از آنها را بلامانع میدانم.اما مطلب دوم آنکه قبل از پرداختن به هر بحثی واجب است به این مسئلهی مهم اشاره کنیم که برخلاف تصور نادرست و به شدت عامیانهای که وجود دارد، مارکس به هیچ وجه آن رابین هودی نیست که از اغنیا «مال و ثروت شان» را به زور بگیرد و به «فقرا» دهد. این بدترین و خطرناکترین چهرهای است که از وی ساخته شده است. مارکس فیلسوف و اندیشمند در معنای عمیق کلمه است. او کسی است که برای نخستین بار پرده از اجتماعی بودن نحوهی زندگی انسان در جهان برگرفت و به راز اجتماعی بودن هستیِ انسانی پی برد.
نمایش پستها با برچسب ر جامعهشناسی. نمایش همه پستها
نمایش پستها با برچسب ر جامعهشناسی. نمایش همه پستها
۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه
نظریه به زبان ساده (8) : مفاهیم «کار» ، «از خود بیگانگی» و «هستی اجتماعی» با نگاهی به اندیشههای کارل مارکس ـ قسمت اول
اشتراک در:
پستها (Atom)