مدرنیته، مارکس و وبر،نقد و بررسی کتاب ماکس وبر و کارل مارکس نوشته کارل لویت، با پیشگفتاری از برایان ترنر، ترجمه شنهاز مسمی پرست، انتشارات ققنوس، 1385چرا درسالهای اخیر گرایشی به بازخوانی برخی از آثار فلسفی و جامعه شناسی متفکران کلاسیک عصر مدرن (حداقل درغرب) رواج پیدا کرده است. درپس این بازخوانیهای متأملانه چه چیزی وجود داردو به کدامین نیاز پاسخ میدهد. چرا انتشارات راتلیج درسال 1993 کتاب "ماکس وبر و کارل مارکس" نوشته کارل لوویت را که درسال 1932 به چاپ رسیده است، با پیشگفتار برایان اس. ترنر از نو به چاپ میرساند!؟لوویت در مقدمه کتاب خود علیالرغم اذعان به تفاوت نگرشی مارکس و وبر، به فرض مشترکی اشاره دارد که در هر دو دیدگاه رکنی مهم به شمار میآید: سرشت مشکل زای (problematic) جهان سرمایهداری؛ و به باور من، بر اساس همین سرشت مسئله ساز است که بازخوانی ها در زمان معاصر صورت میگیرد و سعی میشود تا فارغ از هر گونه تعصبی فکری به موقعیتهایی توجه کنیم که در چشم انداز تفکرات کلاسیک، پیش زمینة واقعیت امروز انسان مدرن تا حدی به نمایش گذارده میشود. به بیانی از دید فلسفة روش تحقیق وبر شاید بتوان اینگونه گفت که انگیزة هر یک از ما از بازخوانیها روشن و قابل درک کردن این مطلب است که سرشت کنونی جهان معاصر چگونه به صورتی که هم اکنون هست، درآمده است. زیرا آموختهایم که برای هر پدیدهای فرایندی متصور شویم.
اما آنچه که لوویت را برانگیخت تا به بازخوانی وبر و مارکس دست زند، برخاسته از شرائط زمانهای است که آن دو را همواره در برابر هم قرار میداده، بدون آنکه اعتنایی به وجود " فرض مشترک فلسفه انسان شناختی" ای داشته باشد که لوویت مبنای هر دو دیدگاه میداند. و بر اساس آن، نگرش انتقادی هر دو به جهانِ تحت سیطره عقلانیت و سرمایهداری شکل میگیرد. لوویت در تأئید سخن ولف نسبت به دغدغههای انسان مدرن در دیدگاه مارکس و وبر میگوید:« مارکس، درمانی پیشنهاد میکند، حال آنکه وبر فقط "تشخیصی"به دست میدهد» (ص 72).