‏نمایش پست‌ها با برچسب طبقه کارگر. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب طبقه کارگر. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

فصل دهم از کتاب وضع طبقه کارگر در انگلستان جنبشهای کارگری فريدريش انگلس، ١٨٤٥


حتی اگر منهم به کرات و در جزئيات ثابت نميکردم، اين را بايد پذيرفت که کارگران انگليسی در چنين وضعی نميتوانند احساس آسودگی کنند، وضعيت آنها طوری نيست که در آن يک نفر يا تمام يک طبقه از انسانها بتوانند، آنطور که شايسته انسان است، فکر و احساس و زندگی کنند. بنابراين کارگران ناچارند بکوشند که از اين شرايط وحشيانه رهايی يابند و موقعيتی بهتر و انسانی‌تر برای خود بدست آورند. و آنها بدون حمله به منافع بورژوازی، که همانا استثمار کارگران است، قادر به انجام اين کار نخواهند بود. اما بورژوازی با تمام نيرويی که ثروتش و قدرت دولتی در اختيار او ميگذارد از منافع خود دفاع ميکند. به نسبتی که کارگران عزم به تغيير اوضاع موجود بکنند، به همان نسبت هم بورژوازی مانند يک دشمن قسم خورده در مقابلشان خواهد ايستاد.
بعلاوه در هر لحظه به کارگران اين احساس دست ميدهد که بورژوازی با او مانند يک کالا، مانند مايملک خودش رفتار ميکند و به همين دليل، اگر هيچ دليل ديگری هم نباشد، او بايد بعنوان دشمن بورژوازی بپاخيزد. من در صفحات گذشته به صد طريق ثابت کردم، و ميتوانستم به صد جور ديگر هم نشان بدهم، که کارگر فقط با کينه ورزيدن و شورش عليه بورژوازی ميتواند انسانيت خود را حفظ کند. اين آموزش کارگران، يا اگر دقيقتر گفته باشيم نياز آنها به آموزش، و وفور خون گرم ايرلندی در رگهای طبقه کارگر انگلستان است که به آنها توانايی اعتراض با شديدترين شور و هيجان را عليه ستمگری طبقه متملک ميدهد. امروز کارگر انگليسی ديگر يک انگليسی، يک انسان پول پرست حسابگر نظير همسايه متملکش نيست. او احساسات تکامل يافته‌تری دارد و شور و هيجان روزافزونی که بر او غالب شده سردی ذاتی مردم شمال را در وی تحت‌الشعاع قرار ميدهد. رشد آن ادراکی، که آنقدر تمايلات خودخواهانه بورژوازی انگلستان را تقويت مينمايد، ادراکی که خودخواهی را به خصوصيات غالب او تبديل کرده و تمام نيروی احساسش را روی يک نقطه، يعنی حرص پول، متمرکز نموده، در کارگر وجود ندارد. کارگری که در عوض شور و هيجانش مانند خارجيان قوی و نيرومند است. مليت انگليسی در کارگر از بين رفته است.