‏نمایش پست‌ها با برچسب کارل مارکس. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب کارل مارکس. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

نظریه به زبان ساده (8) : مفاهیم «کار» ، «از خود بیگانگی» و «هستی اجتماعی» با نگاهی به اندیشه‌های کارل مارکس ـ قسمت اول


گمان نمی‌کنم تا به حال کسی ادعایی در خصوص جامعه‌شناس بودن کارل مارکس (1883 ـ 1818) کرده باشد؛  اما یقین دارم خیلی‌‌ها متفق‌القول بر این باورند که اندیشه‌های مارکس، چه به طور مستقیم و چه غیر مستقیم، زمینه‌ی مساعدی برای ساخت بسیاری از نظریات جامعه‌شناسی بوده است.  به همان صورت که زمینه‌ساز بسیاری از بحث‌های فلسفی مدرن، و یا پُست‌مدرن نیز بوده  است (که امیدوارم به وقتش آنها را هم به زبان ساده دنبال کنیم)؛ در همینجا لازم است این مطلب توضیح داده شود که قصد ما در اینجا تبیین نظریات مارکس نیست بلکه استفاده از نظریات وی برای تبیین مفاهیمی است که در جامعه‌شناسی جایگاه مهمی دارند. بین این دو تفاوت زیادی است. هم به این علت که  بحث درباره نظرات او بسیار گسترده است و در این مختصر نمی‌گنجد، و هم به این دلیل که مستلزم دانشی است که بنده به هیچ وجه ادعایی نسبت به آن ندارم. ضمن آنکه  برای باز کردن بحث به زبان ساده ناگزیریم از اصطلاحاتی در این متن استفاده کنیم که مارکس آنها را به کار نگرفته است و از آنجا که قرار نیست تبیین کننده‌ی نظریات مارکس باشیم و فقط می‌خواهیم مفاهیمی را بگشاییم که به یاری نظریات او صورت می‌گیرد، استفاده از آنها را بلامانع می‌دانم.  
اما مطلب دوم آنکه  قبل از پرداختن به هر بحثی واجب است به این مسئله‌ی مهم اشاره کنیم که برخلاف تصور نادرست و به شدت عامیانه‌ای که وجود دارد، مارکس به هیچ وجه آن رابین هودی نیست که از اغنیا «مال و ثروت شان» را به زور بگیرد و به «فقرا» دهد. این بدترین و خطرناک‌ترین چهره‌ای است که از وی ساخته شده است. مارکس فیلسوف و اندیشمند در معنای عمیق کلمه است. او کسی است که برای نخستین بار پرده از اجتماعی بودن نحوه‌ی زندگی انسان در جهان برگرفت و  به راز اجتماعی بودن هستیِ انسانی پی برد.

نظریه های کلاسیک پیرامون جهانی شدن(4): کارل مارکس


بخش چهارم 
نظام سرمایه داری، آگاهی طبقاتی
مارکس (1818 ـ 1883) از بزرگترین متفکران هزاره دوم است که سهم عمده ای در تفکر جامعه شناختی داشت. تفکرات عصر روشنگری و فرهنگ فرانسوی و عقل گرایی حاکم بر آن در جوانی بر او تأثیر گذاردند. به علاوه ایدیالیسم آلمانی و تفکرات هگل
در همان سالها نیز تأثیر عمیقی بر او گذارند. هدف کلی مارکس ارزیابی فلسفه سیاسی هگل و نقد نهادهای سیاسی موجود و به طور کلی بحث درباره رابطه سیاست و اقتصاد بود. او با فلسفه هگل به طور دیالکتیکی برخورد کرد و مبهم گویی هگل درباره روان و خوش بینی او به دولت را مثابه یک نهاد انکار کرد. او ایده منطق حاکم برتغییرات تاریخی را حفظ کرد و با کنار گذاشتن تصورات معنوی هگل برجنبه های مادی و سیاسی تاریخ بشریت تأکید کرد. به اعتقاد او در طول تاریخ فهم انسان از طبیعت و جامعه رشد می کند و شیوه های تولید پیچیده تر می شوند و با این رشد، انسان به آگاهی و توانایی خلق جامعه به مثابه وظیفه ای دست جمعی دست می یابد. جامعه محصولی اجتماعی است که می توان به آن شکل داد و لذا این امکان وجود دارد که جامعه ای ساخته شود که در آن تمامی انسانها قادر باشند استعدادهای فردی و اجتماعی شان را شکوفا کرده و قابلیتهای بالقوه را به فعل برسانند و آزادی و همبستگی را تجربه کنند. (Delaney, 2003)
1.نظام سرمایه داری
مارکس به انتقاد شدید از بهره کشی از کارگران و مصائب طبقه کارگر در نظام سرمایه داری پرداخت . او معتقد بود سرمایه داری از آنجا که ظرفیت خوراک و سرپناه اضافی را افزایش می دهد و پیشرفت تکنولوژی از آنجا که بسیاری از مردم را از انجام کارهای دشوارمی رهاند، امری ضروری است، اما در مقابل جامعه سرمایه داری امکان شکوفایی قابلیتهای بالقوه افراد را فراهم نمی کند و ظالمانه و شرارت بار است. از دیدگاه او تمام تاریخ مدون تا آن روز، جز تاریخ نبرد طبقاتی و توالی حاکمیت و پیروزی طبقه اجتماعی خاصی بر طبقات اجتماعی دیگر نبوده است. از دیدگاه او طبقه کارگر و مبارزاتش ناشی از فشاری است که طبقه حاکم به منظور سرکوب و بهره کشی پرولتاریا وارد می آورد و این امر تا آنجا ادامه خواهد یافت که شالوده تضاد و استیلای طبقاتی، یعنی مالکیت خصوصی و تولید هرج و مرج طلبانه اجتماعی ، ازمیان برداشته شود. در نهایت کمونیسم شرایطی فراهم می آورد که قابلیت های بالقوه تمام افراد به فعلیت رسیده و جامعه ای فارغ از ستیز طبقاتی که در آن شرط شکوفایی آزادانه همگان، شکوفایی آزادانه تک تک افراد است شکل یابد.(Acton,2000)

مدرنیته، مارکس و وبر


مدرنیته، مارکس و وبر،نقد و بررسی کتاب ماکس وبر و کارل مارکس نوشته کارل لویت،  با پیشگفتاری  از برایان ترنر، ترجمه شنهاز مسمی پرست، انتشارات ققنوس، 1385 
چرا درسالهای اخیر گرایشی به بازخوانی برخی از آثار فلسفی و جامعه شناسی متفکران کلاسیک عصر مدرن (حداقل درغرب) رواج پیدا کرده است. درپس این بازخوانی‌های متأملانه چه چیزی وجود دارد
و به کدامین نیاز پاسخ می‌دهد. چرا انتشارات راتلیج درسال 1993 کتاب "ماکس وبر و کارل مارکس" نوشته کارل لوویت را که درسال 1932 به چاپ رسیده است، با پیشگفتار برایان اس. ترنر از نو به چاپ می‌رساند!؟
    لوویت در مقدمه کتاب خود علی‌الرغم اذعان به تفاوت‌ نگرشی مارکس و وبر، به فرض مشترکی اشاره دارد که در هر دو دیدگاه رکنی مهم به شمار می‌آید: سرشت مشکل زای (problematic) جهان سرمایه‌داری؛ و به باور من، بر اساس همین سرشت مسئله ساز است که باز‌خوانی ها در زمان معاصر صورت می‌گیرد و سعی می‌شود تا فارغ از هر گونه تعصبی فکری به موقعیتهایی توجه کنیم که در چشم انداز تفکرات کلاسیک، پیش زمینة واقعیت امروز انسان مدرن تا حدی به نمایش گذارده می‌شود. به بیانی از دید فلسفة روش تحقیق وبر شاید بتوان  اینگونه گفت که انگیزة هر یک از ما از باز‌خوانی‌ها روشن و قابل درک کردن این مطلب است که سرشت کنونی جهان معاصر چگونه به صورتی که هم اکنون هست، در‌آمده است. زیرا آموخته‌ایم که برای هر پدیده‌ای فرایندی  متصور شویم.   
    اما آنچه که لوویت را برانگیخت تا به بازخوانی وبر و مارکس دست زند، برخاسته از شرائط زمانه‌ای است که آن دو را همواره در برابر هم قرار می‌داده، بدون آنکه اعتنایی به وجود " فرض مشترک فلسفه انسان شناختی" ای داشته باشد که لوویت مبنای هر دو دیدگاه می‌داند. و بر اساس آن، نگرش انتقادی هر دو به جهانِ تحت سیطره عقلانیت و سرمایه‌داری شکل می‌گیرد. لوویت در تأئید سخن ولف نسبت به دغدغه‌های انسان مدرن در دیدگاه مارکس و وبر می‌گوید:« مارکس، درمانی پیشنهاد می‌کند، حال آنکه وبر فقط "تشخیصی"به دست می‌دهد» (ص 72).

مارکس و زمین شناسی


جلد جدید مجموعه آثار مارکس و انگلس منتشر شد – آنچه مارکس نزد زمین شناسان جستجو می کرد
این متون 134 سال در آرشیو بودند: ابتدا نزد فردریش انگلس، پس از آن به مدت طولانی نزد سوسیال دموکرات های آلمان در برلین. در سال 1925 ریازانف برای اولین بار به اهمیت آنها اشاره کرد. 1933 از افتادن به چنگ نازی ها نجات پیدا کرده به کپنهاگ، آمستردام، لندن منتقل شدند. از زمان پایان جنگ(جهانی دوم) آنها در آمستردام نگه داری می شدند. ویرایش این متون  سال 1980 در رابطه با انتشار مجموعه آثار مارکس و انگلس آغاز شد، 1989 متوقف گردید، اما در سال 2003 دوباره از سر گرفته شد. اکنون بلاخره به صورت یک جلد از مجموعه آثار در دسترس هستند. حال نکته مهم "فقط" اینست که معنا و جایگاه آن در مجموعه آثار درک شوند.

برای فهم رایج قرن بیستمی از مارکس، این فکر غریب جلوه می کند که نویسنده "مانیفست کمونیست" و جلد اول "سرمایه" ماه ها بطور فشرده به مطالعه زمین شناسی پرداخته و یاد داشت برداری هائی کرده باشد که اکنون چاپ شده آنها، همراه با تعداد فراوانی طرح های پیچیده، جدول های شیمیائی و آمارهای وسیع، 679 صفحه را در بر می گیرند. یادداشت هائی بندرت دارای اظهار نظرهای شخصی.