۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

اعترافات یک جنایتکار اقتصادی


جان پرکینز مامور سازمان امنیت ملی آمریکا در صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در حالی به نوشتن خاطرات خود روی آورد که پس از سی سال خدمت صادقانه در کشور های مختلف آثار جبران ناپذیر اعمال سیاست های اقتصادی دیکته شده توسط این دو نهاد بین المللی را به چشم می دید.
خدمات صادقانه پرکینز البته نه به کشور های محل خدمت بلکه به آنچه او از آن به عنوان امپراطوری جهانی آمریکا یاد 
می کند. چنان تاثیرات جبران ناپذیر اقتصادی و زیست محیطی مخربی در کشور هایی چون اکوادور ، اندونزی و .... برجای گذاشت که به گفته خود او بسیاری از این کشور ها پس از اجرای برنامه کمک های اقتصادی صندوق و بانک جهانی به مراتب وضعیت بد تری نسبت به دهه های قبل پیداکردند:
«بیرون از پنجره ی ماشین سوبارویم ، ابرهای عظیم غبار مانند از جنگل ها و دره های باریک و تنگ پاستازا تنوره می کشید. پیراهنم از عرق خیس شد و معده ام شروع به پیچ زدن کرد ، البته نه از شدت گرمای منطقه ی حاره یا از پیچ و خم های جاده.بلکه از این رو که نقش من در نابودی این کشور زیبا بر خودم مشهود بود و از من حق طلبی می کرد. در اثر نقشی که من و هم قطارانم – جنایتکاران اقتصادی – ایفا کرده بودیم ، اکوادور امروز دروضعیتی به مراتب بدتر ا ز وضعیت قبل از ارائه ی معجزات نوین اقتصادی ، بانکداری و مهندسی قرار دارد.
مناطق وسیعی از جنگل باران زا از بین رفته است ، طوطی منحصر به فرد دم دار و پلنگ خالدار از صفحه ی زیستی آمریکای لاتین محو شده اند ، سه فرهنگ بومی اکوادور به ورطه ی نابودی کشیده شده اند و رود خانه های بکر ودست نخورده به خلاب آتش زا تبدیل شده اند.

فصل دهم از کتاب وضع طبقه کارگر در انگلستان جنبشهای کارگری فريدريش انگلس، ١٨٤٥


حتی اگر منهم به کرات و در جزئيات ثابت نميکردم، اين را بايد پذيرفت که کارگران انگليسی در چنين وضعی نميتوانند احساس آسودگی کنند، وضعيت آنها طوری نيست که در آن يک نفر يا تمام يک طبقه از انسانها بتوانند، آنطور که شايسته انسان است، فکر و احساس و زندگی کنند. بنابراين کارگران ناچارند بکوشند که از اين شرايط وحشيانه رهايی يابند و موقعيتی بهتر و انسانی‌تر برای خود بدست آورند. و آنها بدون حمله به منافع بورژوازی، که همانا استثمار کارگران است، قادر به انجام اين کار نخواهند بود. اما بورژوازی با تمام نيرويی که ثروتش و قدرت دولتی در اختيار او ميگذارد از منافع خود دفاع ميکند. به نسبتی که کارگران عزم به تغيير اوضاع موجود بکنند، به همان نسبت هم بورژوازی مانند يک دشمن قسم خورده در مقابلشان خواهد ايستاد.
بعلاوه در هر لحظه به کارگران اين احساس دست ميدهد که بورژوازی با او مانند يک کالا، مانند مايملک خودش رفتار ميکند و به همين دليل، اگر هيچ دليل ديگری هم نباشد، او بايد بعنوان دشمن بورژوازی بپاخيزد. من در صفحات گذشته به صد طريق ثابت کردم، و ميتوانستم به صد جور ديگر هم نشان بدهم، که کارگر فقط با کينه ورزيدن و شورش عليه بورژوازی ميتواند انسانيت خود را حفظ کند. اين آموزش کارگران، يا اگر دقيقتر گفته باشيم نياز آنها به آموزش، و وفور خون گرم ايرلندی در رگهای طبقه کارگر انگلستان است که به آنها توانايی اعتراض با شديدترين شور و هيجان را عليه ستمگری طبقه متملک ميدهد. امروز کارگر انگليسی ديگر يک انگليسی، يک انسان پول پرست حسابگر نظير همسايه متملکش نيست. او احساسات تکامل يافته‌تری دارد و شور و هيجان روزافزونی که بر او غالب شده سردی ذاتی مردم شمال را در وی تحت‌الشعاع قرار ميدهد. رشد آن ادراکی، که آنقدر تمايلات خودخواهانه بورژوازی انگلستان را تقويت مينمايد، ادراکی که خودخواهی را به خصوصيات غالب او تبديل کرده و تمام نيروی احساسش را روی يک نقطه، يعنی حرص پول، متمرکز نموده، در کارگر وجود ندارد. کارگری که در عوض شور و هيجانش مانند خارجيان قوی و نيرومند است. مليت انگليسی در کارگر از بين رفته است.

منابعی در باب جنبش طبقه کارگر انگلستان (چارتیست ها)

در پست قبل مقاله ای از جان وی کالتون با ترجمه امین قضای در باب جنبش چارتیسم در اختیار مخاطبان قرار گرفت.بنا به اهمییت موضوع جنبش چارتیسم به عنوان اولین جنبش کارگری و سوسیالیستی در منابع محتلف بدنبال مقالات بیشتری در این باب جستجو کردیم .که متاسفانه به زبان فارسی ترجمه های چندان زیادی در این باب نبوده است.;کتاب های مه در زیر قرار گرفته شده از انبوه کتاب های انگلیسی زبان در باب جنبش چارتیسم می باشد.

چارتیسم (نخستین جنبش طبقه ی کارگر) قسمت اول


جان کی والتون - امین قضایی                                                                               یکشنبه ٢٩ خرداد ١٣٩٠
مقدمه ی مترجم: 
چارتیسم اولین ظهور سیاسی و صنفی طبقه ی کارگر در انگلستان صنعتی در اوایل قرن نوزدهم بود. طبقه ی کارگر برای اولین خود را به عنوان یک طبقه می شناسد و از طریق نمایندگان خود و حق رای همگانی، تلاش می کند در بافت سیاسی جامعه سهمی ایفا کند. اما علی رغم بازشناسی هویت این طبقه برای خویش، جنبش چارتیسم نشان می دهد که طبقه ی کارگر هنوز وضعیت موجود و روش مبارزه را نمی شناسد. چارتیسم مرحله ی نوزادی جنبش طبقه ی کارگر بود و طبقه ی کارگر قصد داشت در همان چارچوب سیاسی و اقتصادی سرمایه داری هم راه با طبقه ی بورژوا و باقی مانده ی اشراف و زمین داران، در قدرت و سیاست سهیم باشد. مطمئنا نه بورژوازی و نه اشرافیت چنین حقی را برای طبقه ی کارگر به رسمیت نمی شناسد. بورژوازی در مرحله ی پاگیری و تثبیت خویش قرار داشت و بی شک مشارکت طبقه ی کارگر در نظام سیاسی انگلستان را تحمل نمی کرد. بنابراین، چارتیسم با شکست مواجه شد و طی سه بار عریضه نویسی، هر بار با رد و تمسخر مجلس عوام (نمایندگان بورژوازی) مواجه شد و متعاقب آن شورش و سرکوب پلیسی از پی آمد. در آن زمان طبقه ی کارگر که از مالکیت برخوردار نبود، حق رای و در نتیجه، حق ورود نمایندگان خود به این مجلس را نداشت. تنها بعدا و با تثبیت سیادت طبقاتی بورژوازی، پارلمانتاریسم به مجرایی برای ورود بوروکراسی صنفی کارگران به نظام سیاسی تبدیل شد و حق رای همگانی اعطا شد. از بستر این فعالیت های سیاسی چارتیسم، طبقه ی کارگر انگلستان جنبش صنفی قدرت مندی را به وجود آورد که علی-رغم گرفتاری در بوروکراسی صنفی، توانست پایگاه قدرت مندی برای بین الملل اول در اواسط قرن نوزدهم شود. مارکس هویت-یابی طبقه ی کارگر را در جنبش چارتیسم خاطر نشان می کند: 

ادیلبرتو خیمننز و رتابلوس هایش



فریده ثابتی                                                                                                     یکشنبه ۲٨ خرداد ١٣٩١

به مناسبت سالگرد وقایع سال ١٣٨٨ و قتل عام سراسری زندانیان سیاسی١٣٦٧ 
" رتابلو " نقاشی های سنتی آمریکای لاتین است که معمولا برای مقاصد مذهبی و نشان دادن محراب و دعا و غیره بکار گرفته می شد و فیگورهای آن یا کل آن قابل نقل و انتقال بود. این هنر مذهبی بومیان سپس توسط کاتولیسیسم در آن جا مورد استفاده قرار گرفت و فیگورهای مریم و عیسی و ... جای فیگورهای مذهبی سنتی بومیان را گرفت یا در کنار آن ها قرار گرفت. دهقانان آن را برای حفاظت از محصول در مزارع نصب می کردند. در دهه ١٩۴٠ این هنر دوباره تجدید حیات یافت و از مذهب به زندگی عادی هم کشیده شد تا وضعیت های متقاوت زندگی روزمره را به نمایش بگذارد. هنرمندانی در این زمینه ی هنر نقاشی معروف شده اند، که با استفاده از این هنر سنتی به شکار لحظه ها می روند و موقعیت های مختلف زندگی از جمله کشاورزی، پروسه کار جمعی و جشن ها را با این فیگورها و نقاشی ها نشان می دهند.
ادیلبرتو خیمننز از جمله این هنرمندان است که سعی کرد با کار هنری اش یک دوره تیره و تار از زندگی مردم پرو را که با جنگ و خشونت علیه زنان و کودکان همراه بود نشان دهد. 

مادر جونز (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )


گِرِگ اوکسلی Greg Oxley 

سردبیر نشریۀ لاریپوست La Riposte 
  دادستان ویرجینیای غرب ایالات متحده معتقد بود که «مادر جونز خطرناک ترین زن آمریکا» ست. ماری هاریس جونز مورد نفرت سرمایه داران بود و محبوب همهء کارگرانی که تصادفاً با او آشنا شده بودند و اینها تعدادشان چقدر زیاد بود. او در ١٨٣٠ در ایرلند زاده شد. پدر بزرگش محکوم به اعدام و به دار آویخته شده بود، زیرا علیه استعمار انگلیس شورش کرده بود. خودش در دوران کودکی سربازان ملکهء انگلیس را دیده بود که سرِ شورشیان را بریده بر سرِ نیزه ها زده بودند. در ١٨٣۵ پدرش که کارگر بود برای کار در پروژهء کشیدن راه آهن به سفر رفت و کمی بعد، خانواده اش به او پیوستند و پس از چندی، همگی به تورونتو (کانادا) نقل مکان کردند. ماری هاریس مدت کوتاهی در یک صومعه به معلمی مشغول شد و سپس به کار خیاطی پرداخت. در ١٨٦١ با جرج جونزکه کارگر ریخته گری و سازمانده سندیکا در ممفیس (درهء تنِسی) بود ازدواج کرد. 

۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

نقد گفته‌ها و مواضع خسرو گلسرخی/شاهرخ رئیسی(قسمت اول)


چندی پیش از شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۸۵ فیلم دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی-سال ۱۳۵۲ پخش شد. آنچه پخش شد نسخه کامل نبود و قسمتهایی حذف شده بود. آن قسمتها که پخش گردید اما همراه تصویر و صدای حقیقی زنده‌یاد خسرو گلسرخی بود که در مقابل دادگاه صحبت می کرد. خسسرو گلسرخی صحبتش را اینگونه آغاز می‌‌کند: :«ان‌الحياة عقيده و جهاد. سخنم را با گفته‌اي از مولاحسين شهيد بزرگ خلق‌هاي خاورميانه آغاز مي‌كنم. من كه يك ماركسيست-لنينيست هستم براي نخستين بار عدالت اجتماعي را در مكتب اسلام جستم و آنگاه به سوسياليسم رسيدم. من در اين دادگاه براي جانم چانه نمي‌زنم و حتي براي عمرم،من قطره‌اي ناچيز از عظمت خلق‌هاي مبارز ايران هستم خلقي كه مزدك‌ها و مازيارها و بابك‌ها، يعقوب ليث‌ها ،‌ستارها و حيدر اوغلي‌ها، پسيان‌ها و ميرزا كوچك‌ها، اراني‌ها ،‌ روزبه‌ها و وارطان‌ها داشته است. آري من براي جانم چانه نمي‌زنم چرا كه فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز كردم اسلام حقيقي در ايران همواره دين خود را به جنبش‌هاي رهايي‌بخش ايران پرداخته است. سيد عبدالله بهبهاني،شيخ محمد خياباني‌ها نمودار صادق اين جنبش‌ها هستند و امروز نيز اسلام حقيقي دين خود را به جنبش‌هاي آزادي‌بخش ملي ايران ادا مي‌كند، هنگامي‌كه ماركس مي‌گويد: ؛در يك جامعه طبقاتي ثروت در سويي انباشته مي‌شود و فقر و گرسنگي و فلاكت در سوئي ديگر در حاليكه مولد ثروت طبقه محروم است ؛ و مولا علي مي‌گويد؛ قصري برپا نمي‌شود مگر آن‌كه هزاران نفر فقير گردند؛ نزديكي‌هاي بسياري وجود دارد چنين است كه مي‌توان در اين تاريخ از مولا علي به عنوان نخستين سوسياليست جهان نام برد و نيز از سلمان پارسي‌ها و اباذر غفاري‌ها. زندگي مولاحسين نمودار زندگي كنوني ماست كه جان بر كف براي خلق‌هاي محروم ميهن خود در اين دادگاه محاكمه مي‌شويم. او در اقليت بود و يزيد،بارگاه،قشون،حكومت و قدرت داشت. او ايستاد و شهيد شد هر چند يزيد گوشه‌اي از تاريخ را اشغال كرد ولي آن‌چه كه در تداوم تاريخ تكرار شد راه مولا حسين و پايداري او بود،‌نه حكومت يزيد. آن‌چه را خلق‌ها تكرار كردند و مي‌كنند راه مولا حسين است. بدينگونه است كه در يك جامعه ماركسيستي اسلام حقيقي بعنوان يك روبنا قابل توجيه است و ما نيز چنين اسلامي را اسلام حسيني و اسلام علي تاييد مي‌كنيم...».

۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبه

سعید سلطانپور (دانلود کتاب آوازهای بند)


برگزیده ای از کتاب آوازهای  بند اثر رفیق سعید سلطانپور


بهار پنجاه و یک


با خاطره ی رفیق شهیدم پویان


با گل ها و پرچم هایت
ای بهار
امسال
از سرزمین ما مگذر
بهار
با گیسوی افشان بیدین ها
شادمانه و آرام
در بازمان های برف
پیش می آید
پیش می آید



برای دانلود این کتاب اینجا را کلیک کنید


سعید سلطانپور(کتاب ایستگاه)


آدم ها:
_بليط فروش
_ کفاش
_ جوان
_ پيرمرد
_ پليس
_اکبرآقا
ایستگاه اتوبوس در یكی از جاده های کنارشهر. یك سایبان آهنی روی یك ستون گرد
بزرگ برپاست. دوچرخه ای به ستون تكيه دارد.
باجه سمت چپ قرار دارد, با شيشه های شكسته که آن را با مقوا پوشانده اند. رو برو, در انتهای سایبان باغچه ایست مستطيلی و نامرتب با گل های آفتابگردان که نمای حقيرانه ای دارد.
کنار باجه جعبه ای است که بليط فروش روی آن می نشيند و جلو آن جعبه ای دیگر که قوطی مقوایی بليط ها و پول روی آن قراردارد. یك جاروی آهنه, یك آفتابه پلاستيكی چرك و یك کتری گوشه و کنار دیده می شود.
پشت سایبان دکه ای است به اندازه ی باجه که از تخته و حلب ساخته شده و دیوارهای داخلی آن پر از کفش کهنه, بند کفش وعكس رنگی هنرپيشه ها و قهرمان های ورزشی است.
جلو دکه یك چارپایه ی کوتاه تخته ای قرار دارد و جلو چارپایه سندانی به زمين کوفته شده که گزن, چكش, ميخ ها, قوطی های واکس وچكمه ها دور آن پرکنده اند. کفاش چند تكه مقوا پهن کرده و روی آن ها در سایه ی آفتابگردان ها خوابيده است. جوانی است بيست و چند ساله, تكيده و چرك.
بليط فروش روی جعبه نشسته, پيرمردیاست با مو و ریش سفيد, ابروها و سبيل
های سياه. لاغر وسوخته. دست هایش مثل ساقه های آفتاب زده ی ریواس بين زانوهایش رها شده اند.




سعید سلطانپور – در شب شعر انستيتو گوته



سلام شكستگان سال های سیاه، تشنگان آزادی، خواهران و برادارانم، سلام.
عضو کنون نویسندگان ایران هستم و با حفظ استقلال اندیشه ی خود و پذیرش تمام مسئولیت آن، از پایگاه کانون نویسندگان ایران با شما حرف می زنم و برایتان شعر می خوانم.
تاکنون چهار کتاب از من چاپ شده است: صدای میرا اولین مجموعه ی شعرهایم در سال چهل و هفت اجازه ی انتشاریافت ولی بلافاصله پس از انتشار جمع شد.
کتاب نوعی از هنر، نوعی از اندیشه، تحلیلی در باره ی هنر و ادبیات، بویژه تئاتر، هرگز اجازه ی انتشار نیافت. تنها به جرم نوشتن آن مدتی در بازداشت به سر بردم.


کتاب از کشتارگاه 
سعید سلطانپور


دانلود این کتاب


بهار 51 -تابستان 56





سعید سلطانپور، دبیر دبیرستانهای تهران (٥٣-٣٩)، شاعر و کارگردان تئاتر است. «صدای میرا»، «از کشتارگاه «(شعر)، «حسنک»، «ایستگاه» (نمایشنامه)، «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» (نقد اجتماعی تئاتر)، «ریشه‌های تئاتر و نگاهی به نمایش در ایران» (نقد و بررسی ) و نقد‌هائی پراکنده درباره‌ی نمایش، سروده‌ها و نوشته‌های اوست. تمام این آثار در آستانه‌ی انتشار و یا زمانی بعد، پشت دیوار آهنین سانسور- ساواک می‌ماند.

۱۳۹۱ تیر ۹, جمعه

گلوله من چیست؟ جز ستاره‌ای که نعره انتقام می‌کِشد۲



نه!
   تردیدی نیست
             که من این فرازی را
                                 بر فرودِ
                                     تسمه‌های خونین دریافتم
 که می‌دانستم
              تحمل
                      در قلبِ سکوت
                                        آزادیست
 آنگاه
         که فواره فریادی
                         در میدان شهر
                                         برنشانده‌ایم
 اینک
       آوازم
            که بر دیوارهای بتون می‌پیچد


 پیله‌ای که سرانجام
                       پروانه را
                                 آزاد خواهد کرد

سعید سلطانپور (نوعی از هنر و نوعی از اندیشه)

دانلود کتاب نوعی از هنر 
                                و
                                  نوعی از اندیشه
                                                         (اثر سعید سلطانپور)


                                          کتاب را دراینجا مطالعه نمائید


سعید سلطانپور

سعید سلطانپور نامی است که از کنارش نمی توان به راحتی گذشت. هنرمند مردمی و انقلابی که تمام وسعت هنرش را سال ها در اختیار مردمش و از میان مردم زحمتکش و استبداد زده خود می گذارد .با رژیم های سیاسی چه پهلوی و چه رژیم اسلامی در ستیز است.شاید هنوز سعید در گوشش آوای گلوله هایست که در شب عروسی اش تن اورا نواخت و صدایی که همیشه رسا بود برای همیشه رساتر ماند.
سي و يکم خرداد ماه، در سالگرد تيرباران سعيد سلطانپور
نام «اسفنديار منفردزاده» در ياد و خاطرات همۀ ما بدون شک با موسيقي متن فيلم‌هايي چون: قيصر، رضا موتوري، داش‌آکل، بلوچ، خاک و گوزن‌ها پيوند خورده. براي خيلي‌ها با ترانه‌هايي چون: جمعه، و شبانه‌هايي که با صداي فرهاد اجرا شد؛ و عده‌اي هم او را با آهنگي که زير صداي احمد شاملو در دکلمۀ اشعار خود شنيده‌اند به‌ياد دارند.
روزي بايد سر فرصت از «منفردزاده» و آثارش، آنچنان که سزاوار و شايستۀ اوست بنويسم. از کارهاي سينمايي‌اش، از آهنگ ترانه‌ها و سرودهايي که ساخته، و از تاثيري که او با همدلي‌ها و همراهي‌اش با جريان‌هاي متفاوت و متنوع فرهنگي، اجتماعي، سياسي داشته و دارد.
اينجا و دست به نقد اما، به اثري تازه و منتشر نشده از او گوش کنيم که همانا آهنگي از ساخته‌هاي اوست بر دکلمۀ شعري بلند از دکتر اسماعيل خويي که سالها پيش در يادمان سعيد سلطانپور سرود و با صداي خود خوانده است.